در طول این مدت زندگیم در مدرسه و تجربه هایی که در حد خودم کسب کرده ام  به این نکته پی بردم

مدرسه خانه دوم و معلم مادرمان در مدرسه است شاید همه بگویند این شعار است اما اگر عمیقا فکر کنند می توانند جواب را در این پیدا کنیم.

چطور همه در خانه خودشان احساس امنیت ، آرامش و شادی می کنند باوجود اینکه امکانات رفاهی و تجملاتی خانه ها از هم متفاوت هستند و هر کس خانه خودش را دوست دارد. و در آن به آرامش و لذت زندگی می رسد. چرا که دوست داشتن خانه به خاطر خود خانه و وسایل و امکاناتش نیست بلکه بخاطر آدم هایی هست که داخل آن هستند  مثل پدر و مادر و اعضای خانواده . آنهایی که می داند برایشان عزیز هست و  محبت و دلسوزی و یاری می رسانند بدون هیچ چشمداشتی

اگر ما مدرسه و اعضای مدرسه را چنین پنداریم و معلم را مادر مدرسه بدانیم و معلم هم عین مادر بتواند با دانش اموزان رابطه فرزندی ( در آن محبت - گذشت- دلسوزی- یاری رساندن- مسئولیت دادن -توجه و .) داشته باشد دانش اموزان احساس نمی کنند که در مدرسه فقط مورد بازخواست نتایج درس و باید جوابگوی تنها کتب درسی باشند و می فهمند که در حقیقت با معلماشان زندگی می کنند. و چون می داند برایشان عزیز است پس سعی می کند دل آنها را به دست آورد و یا کاری نکند که باعث ناراحتی آنها بشود .و دوست دارند بیشتر کنار هم باشند. و در کنارم هم بودن لذت می برند.

 چرا که من در طول تحصیلی ام خدا را شکر در مدارسی که دارای امکاناتی بودند هستم اما زمانی راحت و حتی مدرسه برایم خوشایند بود که در آن با معلمان و معاونان و حتی بابا یا مادر مدرسه صمیمی بودم هر روز دعا می کردم که تعطیل نشویم تا بروم مدرسه و آنها را ببینم و بخاطر دوست داشتن سعی می کردم به قولی دختری که انها دوست دارند باشم مثل دختری که یک مادر دوست دارد داشته باشد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها